بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدالله الحمدالله الحمدالله
خدارو سپاس گذارم به خاطر اینکه رحمتشو شامل حالم کرد و اجازه داد ادامه زندگیم رو در خیمه گاه امام زمان (عج) خدمت کنم
امروز صبح کلاس صرف داشتیم قبل اینکه درس شروع بشه استاد سکوتی کرد و گفت:
عزیزان بین خودمان بماند اگر تدریس این مبحث ثوابی داشته باشد که قطعا دارد، هدیه میکنم به حضرت زهرا(س) و شما هم ثواب این درس را هدیه کنید به دخترش حضرت زینب کبری (س)
ما که اولین بار بود با این جریان مواجه شده بودیم با تعجب نگاه میکردیم که استاد ادامه داد...
آقایون شاید با این کار ائمه یه نگاهی به روی گناه کار ما باندازد و همین لحظه ، لحظه ی آغاز زندگی جدید شما باشد...
و داستانی رو تعریف کرد از زمانی که پایه اول بود...(در ادامه)
ادامه مطلب
[ سه شنبه 29 بهمن 1392برچسب:طلبه,زندگی,خاطره,چی شد که طلبه شدم,انتخاب,طلبگی,استاد,شاگرد,زندگی,دل خوشی هام,نوشته,خاطره,کلاس,,
] [ 20:52 ] [ طلبه ][
بسم الله
ادامه خاطره قبل بمونه برا بعد ماجرای دیروز و امروز رو میخوام تعریف کنم ...
دیروز ساعت 5 بود که کلاس منطق یک آغاز شد و بنده هم به خاطر دلایلی (حالاااااااااااااااااا) دیر کرده بودم و 15
چند قیقه دیر رسیدم و در هنگام ورود به کلاس موجب شد فکر همه پرت بشه و ناگهان همه رو به سمت من!!!!!!!
و استاد 0-O
نشستیم و ادامه درس.... پنج دقیقه نگذشته بود که...(در ادامه)
ادامه مطلب
[ یک شنبه 27 بهمن 1392برچسب:چی شد طلبه شدم؟,طلبه,کلاس,مطالعه,طلبگی,روحانی,حوزه,علمیه,استاد,شاگرد,آداب طلبگی,
] [ 21:38 ] [ طلبه ][
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم خدمت دوستان
از امروز شروع به نوشتن خاطرات دوران طلبگیم میکنم تا انشالله هم از این طریق بتونم اطلاعاتی در مورد طلبگی به دوستانی که علاقه دارن منطقل کنم و هم تبلیغی بشه برای رسالت پیامبر و این مکتب
اولین خاطرم رو از انگیزه و چی شد که طلبه شدم شروع میکنم انشالله
بسم تعالی
مدت ها بود تصمیم گرفته بودم طلبه بشم اما با اطلاعات محدودی که در دست داشتم نمیتونستم انتخاب کنم البته نا گفته نماند که دلمم زیاد راضی نبود فکر میکردم طلبگی یعنی افراطی ، یعنی خشک مذهبی ، زجر کشیدن و تحمل کردن سختی فراوان و .... بر خلاف مردم که فکر میکنن طلبگی یعنی پول ، پست و مقام و .....
دورانی گذشت و بزرگ شدیم رسیدیم به سن 19 -20 سالگی
کنکور دارم و از سراسری روزانه شهر خودم در اومدم به خاطر مشکلاتی مردد شدم و فعلا برای ورود به دانشگاه تلاشی نکردم و همینجور روزها میگذشت و زمانی برای ثبت نام نمونده بود که...
ادامه مطلب
[ سه شنبه 22 بهمن 1392برچسب:طلبه,زندگی,خاطره,چی شد که طلبه شدم,انتخاب,طلبگی,,
] [ 23:7 ] [ طلبه ][
" شهیـــــد عباس بابایـــــــــی " ...
خواهری داد می زد گریه می کرد، می گفت:
می خواهم صورت برادرم را ببوسم ...
اجازه نمی دادند.
یکی گفت: خواهرش است، مگر چه اشکالی دارد؟
بگذارید برادرش را ببوسد.
گفتند: شما اصرار نکنید نمی شود ...
این شهید سر ندارد. امان از دل زینب سلام الله علیها ...
سردار بی سر شهید حاج محمد ابراهیم همت
[ جمعه 11 بهمن 1392برچسب:شهید,شهدا,عکس,خاطره,دل خوشی هام,,
] [ 7:38 ] [ طلبه ][
[ سه شنبه 8 بهمن 1392برچسب: نماینده ولی فقیه در سپاه عاشورا , نویسنده کتاب لشکر خوبان , شبی باشهدا , حوزه علمیه امام صادق(ع) , ,
] [ 1:16 ] [ طلبه ][