باز باران با ترانه
ميخورد بر بام خانه
يادم آمد كربلا را،
دشت پرشور و بلا را،
گردش يك ظهر غمگين،
گرم و خونين،
لرزش طفلان نالان،
زير تيغ و نيزه ها را،
با صدای گريه های كودكانه
وندرين صحرای سوزان،
ميدود طفلی سه ساله
پر زناله ، دلشكسته ، پای خسته
باز باران ، قطره قطره،
ميچكد از چوب محمل،
آخ باران
کی بباری برتن عطشان یاران
ترکنند از آن گلو را
آخ باران .. آخ باران
نظرات شما عزیزان: